ناگهان صدایی وسیع در جهان می پیچد . صدای پای اسب سواری که ناگزیر می آید
و آبها رام چشمهای اویند
و بادها سر به فرمانش دارند ،
دریاهای متلاطم ، طوفانهای خشمگین
کوههای متلاشی ، ستارگان گمشده در کهکشان
و مادیان رم خورده ی ماه به ساحل آرامش باز می گردند
و عطر عدالتی ابدی در جان جهان جریان می یابد .
مارهای مرفه در طلب استخلاص پوست می اندازند و نام می چرخانند ،
هول و هراس شاگردان شیطان را فرا می گیرد
و مرگ به سرعت شمشیری که فرود می آید بر سینه شان می نشیند .
هیچکس را از این عدالت گریزی نیست .
عدالتی که طعم شیرین تابستان های حکومت علی ( ع ) را به جهان می چشاند .