میلاد باسعادت عدالت گستر جهان منجی عالم بشریت دوازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت بقیه الله اعظم عجه الله تعالی فرجه الشریف را به همه منتظران و مظلومان داغدار شیعه تبریک و تهنیت میگویم.
به یاد شاعر مرحوم آغاسی
خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید
دست افشان...پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم
می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند
می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را
با همه لحظه خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط اوان من است
ای نگهت خاست گه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم
تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم
کدام گوشه ی مشعر
کدام گوشه ی منا
به شوق وصل تو در انتظار بنشینم
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش
تاصبا پیراهنش را سوی کنعان آورد
ببوسم خاک پاک جمکران را
تجلی خانه ی پیغمبران را
خبر آمد خبری در راه است
سر خوش آن دل که ار آن آگاه است
شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...
شاید
کوه حرا در اطراف مکه که هر ساله در ماه رمضان بر پاک ترین مرد زمانه آغوش می گشاید ، دراین سال شاهد وقوع پدیده ای شگفت است ، دیوارها ، قطعه قطعه ی سنگ ها ، در نوای مناجات این مرد نرم شده اند ، در برابر روح پرستنده و بی آلایش او سر فرودآورده اند که ناگاه نوایی بس پرمهابت لرزه بر پیکره ی کوه می افکند ، ندایی که آن مرد را به نام می خواند و بشارت می دهد که از سوی خالق جهان به شرف نبوت شرافت یافته ، تا انسان های سرگشته در تاریکی های جهل را به روشنایی و نور راهبر شود . و این آغازی است بر رنج های بی شمار مردی که تا آن زمان محمد امین بود و پس از آن شب محمد رسول الله خاتم النبیین( ص) شد.
* رفع ظلم *
بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرت های بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمت ها نجات بدهد، ظلمات را بکلی کنار بزند و به جای او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جای او نورعمل بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جای او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جای او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است. فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفریق نداشته باشند.
انبیاء سلف هم کشف داشتند و هم بسط، اما نه بطوراطلاق بلکه فی الجمله. اگر چه در این معنی مختلف بودند؛ چنانچه اولوالعزم ها، کشف و بسط حقایق را بیشتر داشتند و وجود نازنین احمدی(ص) که کشف تام و بسط تمام و تام داشت، خاتم شد و خاتم پیامبران گردید؛ یعنی به آن نحوی که ممکن است حقیقت کشف شود، برای حضرت محمد(ص) کشف بود و به آن قدری که ممکن است حقایق بسط شود برای حضرت بسط نمود. لذا دیگر ممکن نیست کشف و بسط ، اَتـَم ازاین باشد تا نبوت دیگری حاصل آید.
سلام اى وارث مادر رضا**حدیث زخمهاى سینه رضا
سلام اى کریم عترت رضابانى سفره محبت رضا
سلام اى نور ولایت رضاغربت پر شور ولایت رضا
بـنـویـسید به روی قـبـر و به روی کـفنم
** عـاشـق و دیـوونه امام رضـا(ع) منم منم **
** نـام او حک شده بر لـوح دل و سـینه ام **
** حـرم قـشنـگ او کــربــلاء و مـدیـنـه ام **
** پـر و بـال کـفـتـراش سـایـه بون دل منه **
از ازل مهر رضا(ع) در آب و در گل منه
از شوق دیدار رضا (ع) مرغ دلم پر می زند
جبریل زبهر دیدنش در کوی حق سر می زند
مهربونی و کریمی باوفا و با مرام مشهدالرضای تو مثل کربلاست براااااام
امام رضااااااااااااااافدای غریبیت بشم
هر چی بگم امام رضا دل من سیر نمیشم
دوستان التماس دعا
حلالمون کنید
هر چه دارم مال تو قربونیم کن پیش پات خون من حلال تو
یا ضامن آهو یا رضــــــــــــــــا علیه السلام
یا حق
ناگهان صدایی وسیع در جهان می پیچد . صدای پای اسب سواری که ناگزیر می آید
و آبها رام چشمهای اویند
و بادها سر به فرمانش دارند ،
دریاهای متلاطم ، طوفانهای خشمگین
کوههای متلاشی ، ستارگان گمشده در کهکشان
و مادیان رم خورده ی ماه به ساحل آرامش باز می گردند
و عطر عدالتی ابدی در جان جهان جریان می یابد .
مارهای مرفه در طلب استخلاص پوست می اندازند و نام می چرخانند ،
هول و هراس شاگردان شیطان را فرا می گیرد
و مرگ به سرعت شمشیری که فرود می آید بر سینه شان می نشیند .
هیچکس را از این عدالت گریزی نیست .
عدالتی که طعم شیرین تابستان های حکومت علی ( ع ) را به جهان می چشاند .